رویکردهای معاصر گرچه به تضعیف هویت و آگاهی طبقاتی رای می دهند در مقابل به تقوی جنسیت به عنوان جنبه فعال و سیاسی آن می پردازند. رشد آگاهی در زنان و هویت یابی زنانه بخشی به درگیری آنها در تعاملات اجتماعی و حوزه عمومی و بخش دیگر به فعالیت های آگاهی بخش جنبش های زنان نسبت داده می شود. باور عمومی بر این است که حتی زنانی که به نحوی این حرکت را رد می کنند، به خاطر سطح بالای با خبری از مسایل جنسیتی توسط رسانه ها و یا سایر مراجع و منابع اطلاع دهنده، هویت جنسیتی فعالی را از خود بروز می دهند. در شکل گیری آگاهی بر مولفه های ساختاری و جمعیتی، تجربیات زنانه و تمایلات ایدیولوژیک تاکید می شود. نقش پیش داوری های ایدیولوژیکی، شرایط زندگی دوران کودکی و بزرگسالی، جامعه پذیری فرهنگی و جنسیتی، منابع اعتباری مانند تحصیلات، روابط خانوادگی و میزان قدرت زنان در خانواده و اجتماع از طریق دست یابی به سرمایه ها و منابع ارزشمند، همگی و در کنار بسیاری از متغیرهای دیگر در شکل گیری آگاهی و شناخت جنسیتی مهم قلمداد شده است. اما علی رغم طرح مساله زنان به عنوان یک گروه اجتماعی و فرض رشد آگاهی جامعه نسبت به نابرابری ها و شکاف جنسیتی و باز تعریف هویت زنانه، هنوز دقیقا مشخص نشده است که در ذهنیت فرهنگی جامعه و خصوصا زنان در مورد آن چه می گذرد. زنان ایرانی با پیشینه های مختلف، موقعیت خود را در سلسله مراتب اجتماع و در خانواده چگونه ارزیابی می کنند. در این مقاله ابتدا به چگونگی شکل گیری آگاهی از نابرابری های جنسیتی، مراحل آن و باز تعریف هویت جنسیتی پرداخته می شود. و سپس مدلی نظری برای تبیین آگاهی جنسیتی پیشنهاد می شود.